زنده های افقی

رفاقت با شهدا دو طرفه است

زنده های افقی

رفاقت با شهدا دو طرفه است

بدون شرح!

السلام علیکم یا انصار دین الله 

 

صحبت های یه جوان امروزی با شهدا 

 

 

 

جوان:دیگه وقتشه که برای شهادت لحظه شماری کنم.بذار ببینم چیزی از قلم نیفتاده:تسبیح و انگشترعقیق یا فیروزه٫محاسن٫رفتن به هیئت و سینه زدن٫عطر خوب ٫پلاک. 

خوب چفیه هم که می انداختم فکر کنم چیزی از قلم نیفتاده. 

شهدای عزیز منتظر باشید که به زودی یه مهمون براتون میرسه یه کسی مثل خودتون که متاسفانه از قافله شهادت عقب مونده و حالا داره خودشو میرسونه. 

رفیقان رفته اند نوبت به نوبت  خدایا نوبتم کی خواهد آمد.راستی سر خاک شما هم میرفتم دیگه خودتون شاهدید. 

 

شهید:خاکی بودند و خاکی پوش ٫ساده بودند و ساده زیست.رضای خدا را در اطاعت پدر و مادر و رضایت آنان می دیدند.در عزای اهل بیت علهم السلام آنچنان سینه می زدند که خواب غفلت را از چشمان سینه شان می ربودند و سرخی سینه شان را نشان تیر دشمن می دادند 

یعنی که ما سینه سپر کرده ایم تا ولایت باشد اگر چه ما نباشیم تا پرچم اسلام برافراشته گردد اگرچه خون ما بریزد.عطر شهید بوی اخلاص میدهد و نفسش تسبیح میکندو کارش شناخت وظیفه استو عمل به آن و پلاکش در گمنامی جا مانده است 

 

جوان:ای بابا ! تو هم که فقط بلدی لفظ قلم حرف بزنی. بابا خاکی باش٫زیر دیپلم صحبت کن.تازه کی گفته شهدا اینجوری که تو میگی همشون آدمای سر به زیر و این همه متدین بودند. خودم چند تا رو میشناسم که اصلا اینجوری نبودند.همین پسر....... 

 

شهید:برای خدا باش خدا برای تو خواهد بود. اینگونه شدند٫راه یافتند٫عمل خالص کردند از خویشتن گذشته و خدایی شدند. 

 

جوان:به هر حال من نمیدونم٫به حرفای تو هم کاری ندارم.بذار به حال خودم با بقیه ی شهدا مناجات کنم :شهادت قسمت ما میشد ای کاش...... 

 

شهید:گوش بسپار صدای هل من ناصر ینصرنی را میشنوی؟ 

 

جوان:آقا رو مگه اینجا کربلاست؟ 

 

شهید:کل یوم عاشورا کل ارض کربلا.هیچ کس را تا به بلای کربلا نیاز از دنیا نخواهد برد. 

 

جوان:ای بابا دوباره که شروع کردی ٫مگه الان وقت روضه خوندنه.این حرفای تو به درد smsمیخوره. دوباره بگو (هیچ کس...)بفرستم برای بچه ها. 

 

شهید:باب جهاد اصغر بسته شد ولی باب جهاد اکبر باز است و شهید پیروز جهاد اکبر است و کشته ی جهاد اصغر و مصداق (موتوا قبل ان تموتوا) و تو شکست خورده ی جهاد اکبر. 

نفس تو در جنگ بر تو غالب شد و تو را کشت و شهید نفسش را در جهاد اکبر کشته بود. 

چگونه میخواهی به وجهه خدا نظر کنی حال آنکه صدای حسین زمانت را نمیشنوی. 

سالهاست صدای این فرزند زهرا (س)به گوش میرسد و تو فقط عکسش را قاب کرده ای و هر سال آن را عوض میکنی تا شاهد خستگی اش باشی. 

 

جوان: دیگه داری حوصله ام رو سر میبری. هر چی گفتی چیزی نگفتم اما دیگه طاقت بی احترامی به آقا رو ندارم. 

 

                                                                                       التماس دعا

السلام علیکم یا اولیا الله و احبائه

بسم رب عشق 

 

نوشته ای از شهید احمدرضا احدی 

 

دیگر نمی خواهم زنده بمانم.من محتاج توام !

 

خدایا ! بگو ببارد باران ٫ که کویر شوره زار قلبم سالهاست که سترون مانده است 

 

من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم. 

 

خدایا!دیگر طاقت ماندن ندارم. بگذار این خشکزار وجودم ٫این مرده قلب من دیگر نباشد 

 

بگذار این دیدگان دیگر نبینند٫ بس است هر چه دیده اند 

 

بگذار این گوشهای صم دیگر نشنوند٫ بس است هر چه شنیده اند 

 

بگذار این دست و پا ها حرکت نکنند٫ بس است هر چه جنبیده اند. 

 

خدایا! دوست دارم تنهای تنها بیایم٫دور از هر کثرتی 

 

دوست دارم گمنام گمنام بیایم٫ دور از هر هویتی 

 

خدایا! اگر بگویی لیاقت نداری خواهم گفت :لیاقت کدامیک از نعمت های تو را  

 داشته ام؟  

خدایا ! دوست دارم سوختن را ٫فنا شدن را 

 

                                                                                      التماس ۲a

یک شلمچه خسته ام امروز

به نام خدای هستی بخش 

 

کم کم کمیتها بالا گرفت  

 

جای ارزش های ما را عرضه ی کالا گرفت 

 

احترام یا علی در ذهن بازوها شکست  

 

دست مردی خسته شد  

 

پای ترازوها شکست 

 

اندک اندک قلب ها از زر پرستی خو گرفت 

 

در هوای سیم و زر گندید و کم کم بو گرفت 

 

یک شلمچه خسته ام امروز  

 

چند فکه غرق اندوهم  

 

این همه آوار را ای درد  

 

یک سحر از شانه ام بردار.............

عشق

به نام خالق عشق 

 

رودها در جاری شدن و علفها در سبز شدن معنی پیدا میکنند 

 

کوهها با قله ها و دریا ها با آبها زندگی میکنند 

 

و انسانها ...همه ی انسانها  با عشق....فقط با عشق 

 

پس بار خدایا...بر من رحم کن 

 

بر من که ناتوانم ...رحم کن ....... 

 

باشد که دست و پایی نداشته باشم 

 

باشد که خانه ای نداشته باشم 

 

باشد که لباس فاخری بر تن نداشته باشم 

 

اما نباشد....نباشد که در قلبم عشق نباشد 

 

بارخدایا 

مرا عاشق کن و عاشق نگه دار که میدانم عاشق ماندن هزار هزار بار سخت تر از عاشق شدن است 

 

                                                                                          آمین

شلمچه

بسم رب الشهدا 

 

می گفتند شلمچه را نمی شود بنویسی  شلمچه را باید ببینی 

 

یکی هم میگفت :شلمچه را حیف است که با چشم سر ببینی 

 

کم بهره می مانند آنها که به چشم سر اکتفا می کنند 

 

ضرر می کنندآنها که با چشم دل شلمچه را نمیبینند 

 

حالا تو بگو با چشمی که عمری بسته بوده حالا چه کنم؟ 

 

یکبار به شلمچه رفته ام . هیچ جا مثل آنجا دلم را نبرد .هیچ جا مثل آنجا حضور شهیدان را حس نکردم. 

 

هیچ جا مثل آنجا غروبش زیبا نبود 

 

هیچ جا مثل آنجا نسیمش بوی کربلا نمی داد 

 

هیچ جا مثل آنجا............. 

 

 

از دوستان امتدادی خودم ممنونم که کلبه حقیر من رو قابل دونستند و سر زدند 

یا مهدی ادرکنی

انتظار

به نام خدای مهدی 

 

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی 

 

چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی 

 

خلیل آتشین سخن/ تبر به دوش بت شکن 

 

خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی 

 

برای ما که خسته ایم نه /ولی  

 

برای عده ای چه خوب شد نیامدی 

 

تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام 

 

دوباره صبح  ظهر  نه غروب شد نیامدی 

 

ولادت منجی عالم بشریت بر همه ی شیعیان مبارک 

به امید روز فرج 

آیا فردا روز فرج نیست؟؟؟

تو

برای رسیدن به تو پا پیش گذاشتم 

خودم را قسمت کردم 

تو را سهم تمام رویاهایم کردم 

انصاف نبود  

تو که می دانستی با چه اشتیاقی  

خودم را قسمت می کنم  

پس چرا 

زودتر از تکه تکه شدنم جوابم نکردی 

برای خداحافظی خیلی دیر بود  

خیلی دیر بود 

 

از دوستان خودم مچکرم

نصیحت

چهار چیز است که که نمیتوان آنها را بازگرداند: 

 

۱.سنگ........پس از رها کردن 

 

۲.حرف.......پس از گفتن 

 

۳.موقعیت ........پس از پایان یافتن 

 

۴.و زمان .......پس از گذشتن 

 

 

سبز باشید