-
حیدر جبهه ها
چهارشنبه 3 شهریورماه سال 1389 13:02
به نام خدا دانشجوی مهندسی برق دانشگاه علم و صنعت باشی و بروی زیر رگبار گلوله عجیب نیست؟ آدم باید دل شیر داشته باشد که همه چیز را ول کند و برود زیر رگبار گلوله و بیابان... حاج احمد متوسلیان را میگم . فرمانده لشگر ۲۷محمد رسول الله (ص) . یکی از هم رزماش میگفت :شب ما را توی میدان صبحگاه در دو کوهه جمع کرد و به خط شدیم ....
-
زهرا خانم پرید
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 17:12
سلام امیدوارم حال همتون خوب باشه میخواستم یه خبر بهتون بدم دیروز ازدواج کردم برام دعا کنید یا علی
-
سادگی
دوشنبه 11 مردادماه سال 1389 09:55
به نام خدا وجعلنا را شنیده بود اما نمی دانست این آیه است یا حدیث... از روی سادگی خودش یکی از برادران را پیدا می کند و میپرسد : شماهاوقتی با دشمن رو به رو میشوید چکار میکنید که کشته نمیشوید؟ و او که تا ان لحظه آدمی به این اندازه ناوارد به پستش نخورده بود خیلی جدی میگوید: البته بیشتر به اخلاص آدم برمیگرده اولا که باید...
-
ارادت
پنجشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1389 12:36
هوالشهید پزشک معالج من در آلمان یک پروفسور روسی بود. میگفت من اهل سیاستم ٫تیوریسینم برای خودم نظریه دارم . با من خیلی صحبت میکرد. از این صحبت خوشش می آمد. یک روز سرتا پای مرا عکس رنگی گرفتند و بردند پیش پروفسور ژوزهتا هر چه شی خارجی در بدن من هست مشخص شود. پرسید:چقدر تیر و ترکش خوردی ؟در بعضی از جاها یکیش هم کافی است...
-
یا مقلب القلوب و البصار
پنجشنبه 19 فروردینماه سال 1389 10:02
بچه ها تحویل سال یادش بخیر شلمچه چیده بودیم تو سفره سربند و یک سرنیزه بچه ها خیلی گشتن تو جبهه سیب نداشتیم بجای سیب تو سفره کمپوتشو گذاشتیم تو اون سفره گذاشتی یه کاسه سکه و سنگ سمبه بجای سنجد یه سبزه ی رنگارنگ اما یه سین کم اومد همه تو فکری رفتیم مصمم و با خنده همه یکصدا گفتیم بجای هفتمین سین تو سفره سر میزاریم سر کمه...
-
بهانه ای برای بازگشتن
شنبه 15 اسفندماه سال 1388 12:22
السلام علیکم یا انصار فاطمه الزهرا سیده نسا العالمین خوشا به حال آنانکه با شهادت رفتند.... نزدیک بهمن و اسفند که میشه دلم هوری میریزه پایین. دوباره خاطرات زنده میشه و لحظه ی موعود فرا میرسه و دوباره دلت هوایی میشه و میره شلمچه.... انگار همین دیروز بود ...پارسال راهیان نور رو میگم چقدر رفتم گلزار شهدا و بهشون التماس...
-
سلام بر حسین
پنجشنبه 3 دیماه سال 1388 11:57
السلام علیک یا اباعبدالله آنچه در سوگ تو ای پاک تر از پاک گذشت نتوان گفت که هر لحظه چه غمناک گذشت چشم تاریخ در آن حادثه ی تلخ چه دید که زمان مویه کنان از گذر خاک گذشت سر خو رشید بر آن نیزه ی خونین می گفت که چه ها بر سر آن پیکر صدچاک گذشت حر ازاده شد از چشمه ی مهرت سیراب که به میدان عطش پاک شد و پاک گذشت آب شرمنده ی...
-
سلام بر شهادت
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1388 11:29
هوالشهید سلام بر شهادت مایه ی امید حیات عاشقان و نزدیک ترین راه رسیدن به محبود سلام بر شهید توفیق یافته ای که خدا بر او منت نهاد و شهادت را نصیبش کرد سلام بر مخلصانی که مصداق آیه ی شریف (فمنهم من ینظر)ند و آرام و خاموش و بی صدا برای خدا کار میکنند و کسی را نمیشناسند سلام بر غم چیزی که انسان را میسازد سلام بر رنج چیزی...
-
زندگی کن
دوشنبه 20 مهرماه سال 1388 18:38
زندگی را به تمامی زندگی کن در دنیا زندگی کن بی آنکه جزئی از ان باشی همچون نیلوفری باش در آب زندگی در آب بدون غرق شدن در آب زندگی به موسیقی نزدیک تر است تا به ریاضیات ریا ضیات وابسته به ذهن اند٫ و زندگی در ضربان قلب ابراز وجود می کند زندگی سخت ساده است خطر کن وارد بازی شو چه چیز از دست می دهی؟ با دست های تهی آمدهایم و...
-
شهدا رفتند ما چه کردیم
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 22:10
السلام علیکم یا انصار فاطمه الزهرا عاقد دوباره گفت وکیلم ...پدر نبود ای کاش در جهان ره و رسم سفر نبود گفتند رفته گل...نه ! گلی گم دلش گرفت یعنی که از اجازه ی بابا خبر نبود هجده بهار منتظرش بود و برنگشت آن فصل های سرد که بی درد سر نبود ای کاش نامه یا خبری عطر چفیه ای رویای دخترانه ی او بیشتر نبود عکس پدر مقابل آیینه...
-
اشتباه فرشتگان
شنبه 28 شهریورماه سال 1388 23:47
به نام خدای هستی بخش درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده می شود. پس از اندک زمانی شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم؟! از روزی که این آدم به جهنم آمده مدام در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و عرصه را بر من تنگ کرده است. سخن درویش این چنین بود : با چنان...
-
کوچه های کوفه
دوشنبه 23 شهریورماه سال 1388 22:13
بسم ر ب علی این جزر و مد چیست که تا ماه می رود ؟ دریای درد کیست که در چاه می رود ؟ اینسان که چرخ میگذرد بر مدار شوم بیم خسوف و تیرگی ماه می رود گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است یک لحظه مکث کرده به اکراه میرود آبستن عزای عظیمی است کاین چنین آسیمه سر نسیم سحر گاه می رود امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان یا آفتاب روی زمین...
-
علی کیست؟
پنجشنبه 19 شهریورماه سال 1388 11:28
به نام خدای علی علی کیست؟ همانی که خدا داده به او هستی خود را و هستی خدا کیست به جز حضرت زهرا ... آنشب علی روزه ی خود را با نان و نمک باز کرد.در دلش دلشوره ی عجیبی احساس میکرد. دل آسمانی اش دیگر چشم دیدن آسمان را نداشت. بعد از زهرایش دیگر از هر چه آسمان بود بدش آمد. از جا برخیز علی که آسمانیان مشتاق تواند... ای مرغابی...
-
بسیجی کیست؟
جمعه 13 شهریورماه سال 1388 13:32
السلام علیکم یا انصار امیرالمومنین من به شما جوانان عزیز ٫به شما دختران و پسران بسیجی و مومن ٫از هر قشری هستید عرض میکنم: عزیزان من! کشور مال شما جوان هاست.کشور متعلق به نسل جوان است شما باید این کشور را بسازید.شما باید پایه های مجد و عظمتی را که این انقلاب و دست توانای معمار انقلاب بنا گذاشته است٫حفظ کنیدو بالا...
-
یادگاری از شهید مهدی زین الدین
یکشنبه 8 شهریورماه سال 1388 11:35
السلام علیکم یا انصار رسول الله به نقل از مادر شهید زین الدین از بچگی یادش داده بودند نماز هایش را اول وقت بخواند ولی خودم هم باورم نمیشد که این طور با روحش آمیخته شود فرمانده ی لشگر که شده بود همین عادتش به بقیه ی رزمنده ها منتقل شد به فرمانده شان که نگاه میکردندو میدیدند نزدیک اذان هر کاری داشته باشد رها میکند و وضو...
-
به یاد شهدای گمنام
سهشنبه 3 شهریورماه سال 1388 23:08
السلام علیکم یا اصفیا الله و اودائه دعا کنید که من ناپدیدتر بشوم که در حضور خدا روسفید تر بشوم بریده های من آن سوی عشق گم شده اند خدا کند که از این هم شهید تر بشوم که ذره های مرا باد با خودش ببرد که بی نهایت باشم ٫مدید تر بشوم به جستجوی من و پاره های من نروید برای گم شده تن پی کفن نروید به مادرم بنویسید جای من خوب است...
-
بدون شرح!
شنبه 31 مردادماه سال 1388 14:01
السلام علیکم یا انصار دین الله صحبت های یه جوان امروزی با شهدا جوان: دیگه وقتشه که برای شهادت لحظه شماری کنم.بذار ببینم چیزی از قلم نیفتاده:تسبیح و انگشترعقیق یا فیروزه٫محاسن٫رفتن به هیئت و سینه زدن٫عطر خوب ٫پلاک. خوب چفیه هم که می انداختم فکر کنم چیزی از قلم نیفتاده. شهدای عزیز منتظر باشید که به زودی یه مهمون براتون...
-
السلام علیکم یا اولیا الله و احبائه
سهشنبه 27 مردادماه سال 1388 19:42
بسم رب عشق نوشته ای از شهید احمدرضا احدی دیگر نمی خواهم زنده بمانم.من محتاج توام ! خدایا ! بگو ببارد باران ٫ که کویر شوره زار قلبم سالهاست که سترون مانده است من دیگر طاقت دوری از باران را ندارم. خدایا!دیگر طاقت ماندن ندارم. بگذار این خشکزار وجودم ٫این مرده قلب من دیگر نباشد بگذار این دیدگان دیگر نبینند٫ بس است هر چه...
-
یک شلمچه خسته ام امروز
سهشنبه 20 مردادماه سال 1388 10:50
به نام خدای هستی بخش کم کم کمیتها بالا گرفت جای ارزش های ما را عرضه ی کالا گرفت احترام یا علی در ذهن بازوها شکست دست مردی خسته شد پای ترازوها شکست اندک اندک قلب ها از زر پرستی خو گرفت در هوای سیم و زر گندید و کم کم بو گرفت یک شلمچه خسته ام امروز چند فکه غرق اندوهم این همه آوار را ای درد یک سحر از شانه ام...
-
عشق
یکشنبه 18 مردادماه سال 1388 11:25
به نام خالق عشق رودها در جاری شدن و علفها در سبز شدن معنی پیدا میکنند کوهها با قله ها و دریا ها با آبها زندگی میکنند و انسانها ...همه ی انسانها با عشق....فقط با عشق پس بار خدایا...بر من رحم کن بر من که ناتوانم ...رحم کن ....... باشد که دست و پایی نداشته باشم باشد که خانه ای نداشته باشم باشد که لباس فاخری بر تن نداشته...
-
شلمچه
شنبه 17 مردادماه سال 1388 12:13
بسم رب الشهدا می گفتند شلمچه را نمی شود بنویسی شلمچه را باید ببینی یکی هم میگفت :شلمچه را حیف است که با چشم سر ببینی کم بهره می مانند آنها که به چشم سر اکتفا می کنند ضرر می کنندآنها که با چشم دل شلمچه را نمیبینند حالا تو بگو با چشمی که عمری بسته بوده حالا چه کنم؟ یکبار به شلمچه رفته ام . هیچ جا مثل آنجا دلم را نبرد...
-
انتظار
پنجشنبه 15 مردادماه سال 1388 08:39
به نام خدای مهدی چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی خلیل آتشین سخن/ تبر به دوش بت شکن خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی برای ما که خسته ایم نه /ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام دوباره صبح ظهر نه غروب شد نیامدی ولادت منجی عالم بشریت بر همه ی...
-
تو
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1388 21:20
برای رسیدن به تو پا پیش گذاشتم خودم را قسمت کردم تو را سهم تمام رویاهایم کردم انصاف نبود تو که می دانستی با چه اشتیاقی خودم را قسمت می کنم پس چرا زودتر از تکه تکه شدنم جوابم نکردی برای خداحافظی خیلی دیر بود خیلی دیر بود از دوستان خودم مچکرم
-
نصیحت
سهشنبه 13 مردادماه سال 1388 13:18
چهار چیز است که که نمیتوان آنها را بازگرداند: ۱.سنگ........پس از رها کردن ۲.حرف.......پس از گفتن ۳.موقعیت ........پس از پایان یافتن ۴.و زمان .......پس از گذشتن سبز باشید