السلام علیکم یا انصار فاطمه الزهرا سیده نسا العالمین
خوشا به حال آنانکه با شهادت رفتند....
نزدیک بهمن و اسفند که میشه دلم هوری میریزه پایین. دوباره خاطرات زنده میشه و لحظه ی موعود فرا میرسه و دوباره دلت هوایی میشه و میره شلمچه....
انگار همین دیروز بود ...پارسال راهیان نور رو میگم
چقدر رفتم گلزار شهدا و بهشون التماس کردم تا منم محرم بدونن و راهم بدن...
خیلی وقت بود دنبال یه فرصت میگشتم برای پاک شدن پس چه بهتر از این...
تا اومدم با شهدا رفیق بشم دیدم وقت رفتنه ،واقعا چه مهمانی خوبی بود...
از عشق به شهدا لبریز شدم...توی یه ظهر طلاییه وسط سه راهی شهادت یه لحظه سیمم وصل شد و یه صدایی بهم میگفت : بگو ! نترس!
دلمو زدم به دریا و گفتم :شهدا قول میدم که جوری رفتار کنم که مثل شما بشم،جوری که به درد آقام بخورم
آخرشم برام دعا کنید که شهید بشم ...
و حالا یکسال از اون قول میگذره و من نمیدونم که زیر قولم زدم یا نه...
ولی امروز همون روزیه که من داشتم میرفتم راهیان نور...
ولی امسال گرفتار کنکور شدیم و نذاشتند به عشقمون برسیم
ولی انشا الله سال دیگر همراه با کاروان دانشجویی راهی راهیان نور بشم
ولی از همه ی کسانی که میرن به این سفر معنوی التماس دعا دارم و یک نصیحت:
(هر وقت خواستی تو ناطق جنگی از ماشین پیاده بشی ،حتما یادت باشه با پای راست پیاده بشی مثل مسجد!
وقتی هم برگشتی به شهرت،خواستی از ماشین پیاده بشی فکر کن ببین بائ کدوم پا باید پیاده بشی ، پای چپ یا راست؟؟؟
التماس دعا